English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
secede U از عضویت خارج شدن
seceded U از عضویت خارج شدن
secedes U از عضویت خارج شدن
seceding U از عضویت خارج شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fellowship U عضویت
fellowships U عضویت
membership U عضویت
memberships U عضویت
group membership U عضویت گروهی
membership of the parliament U عضویت پارلمان
membership group U گروه عضویت
membership character U ویژگی عضویت
maintenance of membership U حمایت از عضویت
entered U داخل عضویت شدن
enters U داخل عضویت شدن
card-carrying U دارای کارت عضویت
adhesion U انضمام قبول عضویت
ipso facto U عضویت خود بخودی
membership of legislative assembly U عضویت مجلس مقننه
enter U داخل عضویت شدن
enrolls U عضویت دادن درفهرست واردکردن
enrols U عضویت دادن درفهرست واردکردن
enrolled U عضویت دادن درفهرست واردکردن
enrol U عضویت دادن درفهرست واردکردن
enroll U عضویت دادن درفهرست واردکردن
clubbabble U قابل عضویت درباشگاه یامجمع
enrolling U عضویت دادن درفهرست واردکردن
out of bounds U خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
closed shop U قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed shops U قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
yellow dog contract U قراردادی که براساس ان کارگر حق عضویت در اتحادیه کارگری را ندارد
panel U صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
panels U صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
hooked medallion U ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
noblemen U شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
nobleman U شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
presbytery U داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
presbyteries U داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
maintenance of membership U هرکس حق اشتغال به کار دارد لیکن اگر عضو اتحادیهای باشدباید در صورت عضویت ان تازمان تعیین شده باقی بماندوالا شغلش را از دست خواهدداد
cards U کارت تبریک کارت عضویت
card U کارت تبریک کارت عضویت
union shop U یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
outsides U خارج
outwith [Scotish E] <adv.> U خارج [از]
outside [of] <adv.> U خارج [از]
out [of] <adv.> U خارج [از]
outed U خارج
forth of U خارج از
per U خارج از
off side U خارج از خط
externals U خارج
out of tune U خارج
outsides U در خارج
outside U در خارج
outside U خارج
out U خارج
out- U خارج
external U خارج
abroad U خارج
off U خارج از
externally U از خارج
out of U خارج از
aroint U خارج شو
non combatant U خارج از صف
non-combatant U خارج از صف
out-of- U خارج از
non-combatants U خارج از صف
abroad خارج از کشور
extragalactic U خارج کهکشانی
out-of- U در خارج بواسطه
extra spectral U خارج طیفی
extracellular U خارج سلولی
outdoors U خارج از منزل
without U بطرف خارج
off key خارج از مایه
nonsense U خارج از منطق
issues U خارج شدن
extra regular U خارج ازقاعده
off duty U خارج از خدمت
extra professional U خارج حرفهای
torts U خارج از قرارداد
tort U خارج از قرارداد
foreign market U بازار خارج
extraneous U خارج از قلمروچیزی
alfresco U خارج از منزل
out of U در خارج بواسطه
irrelevant U خارج از موضوع
overseas U خارج ازکشور
fescennine U خارج ازاخلاق
extravascular U خارج رگی
extramarital U خارج ازدواجی
extramarital U خارج از زناشویی
extramundane U خارج دنیایی
from outside U از خارج [از شهر]
from out of town U از خارج [از شهر]
extraterritorial U خارج الارضی
extrauterine U خارج رحمی
derails U از خط خارج کردن
blow out U به خارج دمیدن
derails U از خط خارج شدن
eject U خارج کردن
ejected U خارج کردن
derailing U از خط خارج کردن
ejecting U خارج کردن
derailing U از خط خارج شدن
bring out U خارج کردن
emissive U خارج شونده
egress U خارج شدن
double out U 081 خارج
cross country U خارج از جاده
from the outside U از خارج [از جایی]
derailed U از خط خارج کردن
derailed U از خط خارج شدن
derail U از خط خارج کردن
acentric U خارج از مرکز
abaxile U خارج از مرکز
outbound U خارج ازمحدوده
expulse U خارج کردن
exterritorial U خارج الملکتی
extra cosmical U خارج ازعالم
outbound U مربوط به خارج
popping U خارج شدن
anieoro U از داخل به خارج
begone U خارج شو عزیمت کن
derail U از خط خارج شدن
endarch U متشکل در خارج
ejects U خارج کردن
eccentrics U خارج از مرکز
beside the question U خارج از موضوع
beside the mark U خارج ازموضوع
eccentric U خارج از مرکز
off duty U خارج از نگهبانی
issued U خارج شدن
inaccessible U خارج از دسترس
outsides U به سمت خارج
outside U به سمت خارج
out of turn U خارج از نوبت
outboard bearing U یاتاقان خارج
outbye U خارج از دور از
ouyby U خارج از دور از
away U دوراز خارج
out of proportion U خارج از اندازه
out of phase U خارج از فاز
off center U خارج از مرکز
out of action U خارج ازنبرد
out of doors U خارج ازمنزل
soto uke U دفاع از خارج
discharges U خارج کردن
discharge U خارج کردن
out of door U خارج ازمنزل
out of line U خارج از خط جبهه
over the side U خارج از ناو
oversea U خارج از کشور
inaccessible <adj.> U خارج از دسترس
unship U خارج کردن
extraction U خارج کردن
ungracious U خارج از نزاکت
extra-marital U خارج از زناشویی
exit U خارج شدن
off season U خارج از فصل
The train ran off the rails. U قطار از خط خارج شد
exits U خارج شدن
to rule out U خارج کردن
phase out U خارج کردن
standaway U خارج از بدن
submultiple U خارج قسمت
emigration U مهاجرت به خارج
to fall out U خارج شدن
void U خارج شدن
to pass off U خارج شدن
To fall out. U از صف خارج شدن
out U خارج بیرون
out U خارج از حدود
quotient U خارج قسمت
out- U خارج بیرون
out- U خارج از حدود
outed U خارج از حدود
neither here nor there U خارج ازموضوع
outed U خارج بیرون
not to the point U خارج از موضوع
out of question U خارج از موضوع
issue U خارج شدن
quotients U خارج قسمت
outward U بطرف خارج بیرونی
unplayable U توپ خارج ازدسترس
quotient U خارج قسمت [ریاضی]
internally or abroad U در داخل و خارج [از کشور]
at home and abroad U در داخل و خارج [از کشور]
obsolescent U از رده خارج شده
unavailable energy U نیروی خارج از دسترس
to put out of court U از دستور خارج کردن
greshams law U را از جریان خارج میکند
to go abroad U به خارج [از کشور] رفتن
ablate U بریدن و خارج کردن
transfinite U خارج ازاعداد محدود
escalate U از مهار خارج شدن
voice-over U صدای خارج از تصویر
voice-overs U صدای خارج از تصویر
dead ball U توپ خارج ازبازی
It is beyond my authority. U ازاختیار من خارج است
She is romantically inclined. She i8s game. U از دو حال خارج نیست
Outside office hours. U خارج از وقت اداری
rations U خارج قسمت سهمیه
rationed U خارج قسمت سهمیه
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com